امشب خیلی به یادتم عزیز دلم ...

فرشته ی قشنگم، نمی دونم حرفایی که از دلم می گذره، تو می شنوی یا نه، ولی مطمئنم که خدای مهربونمون، حتما می شنوه...

عزیزم امشب خیلی بی قرار داشتنتم، وقتی عکسای نی نی ها، و لباسا و سیسمونی های قشنگشونو می بینم، دلم برای داشتنت پر می کشه ..... 

واقعا بهترین هدیه ای که خدا می تونه به بندش بده، یه فرزند سالم و صالحه ...

امروز بابایی هم خیلی دلش هوایی شده بود، هوای تو رو داشت عزیزکم، وقتی بعد از ظهر دراز کشیده بود، می گفت کاش یه نی نی ناز داشتیم که همش ورجه وورجه می کرد و باهاش بازی می کردم....

عزیزم، من و بابایی، آرزومونه که یه نی نی ناز داشته باشیم، ولی چه کنیم که شرایطمون روبراه نیست...

تو این غربت، و با این فاصله ی زیادی که از شهر و خانوادمون داریم، نمی دونیم داشتن تو و حضور تو فرشته ی قشنگم، درسته یا نه؟ دلمون نمی خواد، وقتی پاهای نازت به این دنیا باز شد، حسرت خیلی چیزا رو داشته باشی عزیزم .... من و بابایی سعی می کنیم، در بهترین شرایطی که توانش رو داریم، تو رو از خدا بخوایم....

فرشته ی قشنگم، کاش همون قدر که من و بابا، عاشق حضور تو، در کنارمون هستیم، و برای داشتنت پرپر می زنیم، تو هم دوست داشته باشی سالهای سال در کنار من و بابایی مهربونت زندگی کنی...

ان شاءا... که همین طوره.............

از راه خیلی خیلی دور، می بوسمت{#emotions_dlg.title}: